سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عقابی پرید (عرفان تظر آهاری) -

به گنجشک گفتند ، بنویس :


عقابی پریده


عقابی فقط دانه از دست خورشید چیده


عقابی دلش آسمان ، بالش از باد ، به خاک و زمین تن نداد .


و گنجشک هر روز


همین جمله ها را نوشت


و هی صفحه صفحه


و هی سطر سطر


چه خوش خط و خوانا نوشت


 و هر روز دفتر مشق او را


معلم ورق زد


و هر روز گفت : آفرین


چه شاگرد خوبی ، همین


***


ولی بچه گنجشک یک روز


با خودش فکر کرد :


برای من این آفرین ها که بس نیست


سؤال من این است


چرا آسمان خالی افتاده آنجا ؟


برای عقابی شدن


چرا هیچ کس نیست ؟


 انقدر کوچکم که در مشتت جایی نمی گیرم ...


***


چقدر « از عقابی پرید »


فقط رونویسی کنیم


چقدر آسمان ، خط خطی


بال کاهی


چرا پر کشیدن فقط روی کاغذ


چرا نقطه هر روز باز از سر خط


چرا ... ؟


برای رهایی از این صفحه ها


نیست راهی ؟


***


و گنجشک کوچک پرید


به آن دورها


به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست


به آن نورها


و هی دور و هی دور و هی دورتر


و از هر عقابی که گفتند مغرورتر


و گنجشک شد نقطه ای


نه در آخر جمله ، در دفتر این و آن


که بر صورت آسمان


میان دو ابروی رنگین کمان


 


 


 ....................................


پینوشت :


ما عقابانی هستیم که به هیات گنجشک آفریده شده ایم


چه زیبا ، روزی دور، شاعری خوش ذوق گفته که :


                               می توان جبریل را گنجشک دست آموز کرد


                                                                   شهپرش با موی آتش دیده بستن می توان !!!



نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 10:41 عصر روز یکشنبه 88 تیر 21