سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دی 1387 -

ای ظهور آیه ی ایمان بیا               بر گل لبهای تو قرآن بیا

بانگ هل من ناصر از کعبه برآر         کعبه را از این سیه پوشی در آر

ذوالفقار حیدری را تاب ده               کافران را بیم از مرداب ده

خویز و بر هم زن همه آرامشان        خواب شیرین تلخ کن بر کامشان

محو کن فرعونیان نیل را                 از فلسطین نقش اسرائیل را

کربلای دیگری آغاز کن                  روزه ی صبر خدا را باز کن

کودک شش ماهه را خوابی رسان    خیمه های تشنه را آبی رسان

 

غزه

نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 2:31 صبح روز یکشنبه 87 دی 22


سیف‌الدین فرغانی شاعر قرن هفتم، اگر چه از اهل سنت بود اما علاقه شدیدی به اهل بیت و امامان شیعه خاصه حضرت سید‌الشهدا دارد و مرثیه‌هایی دراین باب سروده است.
سیف‌الدین فرغانی از شاعران قرن هفتم است که به دلیل مهاجرت از فرغانه در ماوراء‌النهر - محل تولد خود- به شهر آق سرا در نزدیکی قونیه در آسیای صغیر در ابتدای عمر و به سبب انقطاع از مردم و گوشه‌گیری و زیر بار مدح حکام ظالم قرار نگرفتن و آزاده زیستن، در همان شهر کوچک آقسرا تا اخر عمر زیست و در گمنامی ‌از دنیا رفت.
از دلایل این مدعا که او شاعری بزرگ و استادی مسلم بوده است همین بس که او و حضرت اجل سعدی در همه عمر با هم مکاتبه و مشاعره داشته‌اند. او در همه عمر از مدح حکام سفله مغول که زمامداران این عصرند حذر داشته و دامن آلوده نکرده است. در عوض همانند سعدی به غزل سرایی و سرودن اشعار موعظه و پند مشغول بوده است.
همین گمنامی او و دور بودن او از مرکزیت فرهنگی ایران و عدم بازگشت دوباره او به وطن باعث شده که نامی ‌از او در تذکره‌های شاعری نباشد. سیف اگر چه از اهل سنت بود اما علاقه شدیدی به اهل بیت و امامان شیعه خاصه حضرت سید‌الشهدا دارد. او از قدیمی‌ترین مرثیه سرایانی است که درباره امام حسین مرثیه سروده‌اند.
سیف در مرثیه‌ای دلنشین و روان با دیدی اخلاق‌مدارانه و نصیحت‌گونه ضمن پرداختن به واقعه عاشورا مردم را دعوت به اقامه عزا برای کشته کربلا می‌کند و گریستن در حق او و مصیبت او را باعث نزول رحمت و بخشش گناهان می‌شمرد.
سیف‌الدین فرغانی در سال 710در همان شهر آق سرا در گذشت و در همان‌جا مدفون است. مرثیه وی که در دیوان سیف فرغانی به تصحیح و کوشش ذبیح‌اللّه صفا آمده است، از دلنشین‌ترین مراثی در زبان فارسی است:
ای قوم! درین عزا، بگریید
بر کشته کربلا بگریید
با این دلِ مرده، خنده تا کی؟
امروز، درین عزا بگریید
فرزند رسول را، بکشتند
از بهر خدای، را بگریید
از خون جگر، سرشک سازید
بهر دل مصطفی، بگریید
وَز معدنِ دل به اشکِ چون دُر
بر گوهر مرتضی، بگریید
با نعمت عافیت به صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید
دلخسته ماتم حسینید
ای خسته دلان! هلا بگریید
در ماتم او، خَمُش مباشید
یا نعره زنید، یا بگریید
تا روح که متَّصل به جسم است
از تن نشود جدا بگریید
در گریه، سخنْ نکو نیاید
من می‌گویم، شما بگریید
بر جور و جفای آن جماعت
یک دم زسر صفا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید
چشم از پی چیست؟ تا بگریید
در گریه، به صد زبان بنالید
در پرده، به صد نوا بگریید
نسیان گنه صواب نبود
کردید بسی خطا بگریید
تا شسته شود کدورت دل
یکدم نرسد صفا، بگریید
وز بهر نزول غیث رحمت
چون ابر ؛ گه دعا بگریید 
 
 
کربلا

نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:51 صبح روز یکشنبه 87 دی 22


بشر در دوره های مختلف زندگی خود با تحولات گوناگونی در حوزه مذهب وفرهنگ مواجه بود ودوره های فراز وفرود و تحولات اساسی را پشت سر گذاراند. ظهور پیلمبران الهی در میان اقوام مختلف موجب پایه ریزی تمدنهای بزرگ در بین ملل گوناگون شد که ریشه واساس زندگی فرهنگی آن ملتها را در دوره های بعدی طراحی نمود.(برای مطالعه ی ما بقی سخن به ادامه مطلب بروید)

ادامه مطلب...


نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:45 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12


عاشورا،سقای تشنه کامان عزت بود ، با مشکی پر از اشک، بر دوش آزادگی...
و....کربلا،<تکیه>گاه سینه زنان حق و <حسینیه ی>ذاکران عدل بود
روز عاشورا،امام حسین پشت خیمه های شهادت،خندقی کند تا امویان نتوانند
به حریم امامت نزدیک شوند.آن روز ...تیری  که از کمان حرمله رها شد،نازکترین
 حنجره ی تاریخ را درید و تیری که از پشت  دیوار کمین فرود آمد،علم دستهای عباس را قلم کرد و
اشک مشک را جاری ساخت.
آن روز...<حبیب> محبوب دلها شد،<زهیر> چون زهره ای درخشید
و جان <جون> فدای اما گشت.سهمی از شهد شهادت قسمت قاسم شدو
کام تشنه ی شبه پیغمبر از ست جدش سیراب گشت.
در کوفه ی بی وفایی، کمی ان سوتر از فرات بیداری،نان حسین علیه السلام خودن
و زاد یزید بردند،سبب شد که کسانی نمک گیر ال امیه شوند  و بر صاحبان اصلی ولایت
تهمت خروج زدند و صاحب خانه را خارجی گفتند.خون جاری در رگهای دین را هدر دانستند
و <شریح > ها به مباح بودن خون حسین فتوا دادند. و کنار خانه ی خائنانه ی
یزید <هل من مزید>گویان نعش حریت را زیر سم اسبهای قدرت وریاست
لگد کوب کردند
ولی ما....
از روزی در نهر جانمان فرات  سوز و علقمه ی عطش جاری شد
از شبی که در پیاله ی دلمان شراب گوارای ولایت ریختند،از وقتی که
حسین ابن علی در <دسته ی>دینداران<شور>انداخت و شریعت را با شریعه جاری ساخت
آری...از آن روز
دلمان یک حسینه ی پر شور  استو خانه هایمان  تل زینبیه و در هر چشمی یک فرات ماتم و دجله ی درد جاری است.
در حسینیه دلمان ،مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه ی چشم بیقراری می کنند.
سینه ی ما تکیه ای قدیمی است ،سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ،درب آن با کلیدیاحسین بازمیشود
و زمین آن با اشک و مزگان جارو می شود..ما دلهای شکسته ی خود را وقف ابا عبدالله کرده ایم
 و اشک خود را نذر کربلا و این وقفنامه به امضاءحسین رسیده است.این است که زیارت ،ترجیع بند ایام  سال ماست
و ذولجناح سوگواری ،<الظلیمه الظلیمه>گویان فاصله ی قتلگاه تا خیمه گاه را در موج اشک شنا میکند.
زمان دریای خون است و...زمین ،زبان حال و آینده را به گریه ترجمه می کند.
صبح ها وقتی سفره ی دعا و عزا گشوده میشود، دل و روحمان گرسنه ی عاطفه و تشنه ی عشق می شود.
ابتدا چند مشت آب بیداری به صورت جان میزنیم تا خواب غفلت را بشکنیم. زیارتنامه را که می بینیم،چشم مان آب می افتد
و....السلام علیک را که میشنویم،بوی خوش کربلا به مشام مان می رسد.توده های بغض ،در گلویمان  متراکم میگردد.
 و هوای دلمان ابری میشود و آسمان دلمان بارانی.
سر سفره ی ذکر مصیبت،قندان دهانمان پر از حبه ی قند <یا حسین> می کنیم و نمکدان چشم مان دانه دانه اشک
بر صورتمان می پاشد. به دهان که میرسد قند و نمک  در کاممان می آمیزد و این محلول شور و شیرین
 درمان عشق ماست،و نمک گیر سفره ی  حسین میشویم.
آنگه جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره ی توسل  <ولایت > را لقمه لقمه در دهان کودکانمان میگذاریم.
 غذای ما از عطای حسین است.الحمد لله..... در این خشک سالی دل و قحطی عشق ،نم نم باران اشک
غنیمتی است که رواق  آیینه کاری  شده ی چشممان را شستوشو میدهد.
 خدایا ما را به چشمه ی کربلا و نهر علقمه تشنه تر کن و معمار اشک را بر آبادی دلمان بفرست.
امروز بر سر در دلهایمان  پرچمی نصب شده که نوشته <السلام علیک یا ابا عبدالله الحسن(.
(جواد محدثی)

حسیین

نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:31 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12


سنگین سنگین
به بغض
نشسته ای
 و دلتنگی هایت را
بی هیچ شکوه
به تحمل
درد ریشه دار تر از آن
که در حضور پنجره ها
ببارد
صبر بر شانه های ستبر سرگذشت
و تو
او را
به گستره ابدیت
در خویش فشردی
و تو
بی هیچ پروا
چون کوه استوار
در خون نشسته ای
پلک بر هم گذار! وباز کن
زمین 
در بغض نا تمام تو......غرق
خواهد شد

(فریبا جاودان)



نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:25 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12


و آن هنگام که  همه چیز از آب خلق شد و آب از هیچ،صوتی از قاب قوسین او ادنی طنین انداز شد :(الماء هی ولایه فاطمه
و قطرات آب آرام آرام همچو اشکی بر گرفته از  دلی سوخته بر پیکره عالم نشست تا حیات معنا پیدا کند.وحیات یعنی دانستن
و معرفت به حقیقت وجودی آب ،هر که را در این وادی راهی نباشد ،مرده ای بیش نیست ، زیرا که جهل مقدمه ی مرگ است 
و مرگی حقیقی .هر آسمان را از برای آب حقیقتی است  و هر حقیقتش را سرچشمه ای ست و ولایت یگانه بانوی عالم وجود
را خالق  سر چشمه ها . گویند هر آسمان  در برابر آسمانی دیگر  همچون حلقه ایست در بیابان دل ،پس  هر سر چشمه ای
 در برابر سر چشمه ای دیگر  همچون مهره ای ست بی نام و نشان.و آن زمان که ذات حق اراده کرد  تا آب را به  بهترین
خلقش نشان دهد،آنقدر نزولش داد  تا بر  روی کره ی خاک ،بی رنگ،بی بو به ظهورش رسانید ،که اگر مدتی کم نعمتش را بردارد ،
حیات وجود خود را بر روی کره ی خاکی فراموش می کند.
همانگونه که زمین خاک خود را نرم نگه داشته  و از زایعت و رسوبات می زداید ،انسان نیز می تواند  با دوری از جبت وطاغوت ،
با سفید کردن لوح درونی قلبش  عالم درونی خود را همچون سرزمینی  با تراب پاک آماده ی حیات و سبزینگی کند.و آنگاه است که
ندای <انا الطوفان> امیر عالمین ،امیر من فی السماء و امیر من فی الارض در آسمان درونی انسان  شنیده می شود .و با غرش
صوت <انا شده الطوفان>فاطمی ، این حقیقت اب است  که بر خاک نرم زمین انسان می نشیند و کام او را  از <شرابا طهورای
ذات الهی  سیراب می کند .این همان  قطرات بی رنگی است  که از خاک نشینان کوی عشق ، همانها که مادرشان رحمت و
پدرشان نور است ٍ همانها که حامل حقیقت ایمان گشته اند،مومنین فاطمی و به عبارتی ابر های سبز رنگ وجود  آدمی ر پیکره
درونی انسان جاری می گردند.
 این آب بود که طاقت ماندن در لوای بی رنگی را نداشت ،خواست به ظهور برسد ، مسیر نینوا را پیش گرفت ...از دستان
خدا مدد گرفت تا از مشک سقای عالم کربلا بر  لبان خشکیده عاشورائیان جاری گردد و ندای العطش العطش ذره ذرات زمین کربلا
را بیشتر کند.آری بیشتر ،زیرا خصلت آب کربلا کثرت در تشنگی است ،زیرا که خود آب نیز در این وادی تشنه است،تشنه ی چشمان
ساقی،همان چشمانی که با ی نگاهش تمم عالم را سلمان می کند. همان سرداری  که خود تشنه ی حل در امامش بود.اب را در
وادی کربلا آنقدر میتوان معنی کرد  که شاید قلم را توان نگارش آن نباشد.هر حقیقتی  که به ولایت زهره عالم وجود وصل شود انقدر
کثرت پیدا می کند که دیگر حدی برایش نمی ماند.او کوثر است و خالق آب.
اما از تشنگان حرم یار ....آنان که دائم در نمازند  و ذکر باقی خدا بر روی  زمین دلشان را فراموش نمی کنند. آنان که نگاهشان به
دست ساقی اوست و به دنبال یک جرعه از شراب ولایت فاطمی ،همان آب ،همان آبی که نمودش حل در امام زمان است.
هر که دارد حوس کرب و بلا بسم الله....اما شرطی دارد  وآن این است که انسان پنجره ی وجود خود را  از طاغوت
و شر،که مولانا الصادق علیه السلام فرمودند:عدونا اصل کل شر /پاکیزه گرداند،و از انها بیزاری جوید تا حقیقت آب از  بارارن 
رحمت حق  بر درونش جاری گردد، و شرط دیگر آنکه شاخصه ی وجودی اش اما زمانی باشد.
او خود حسینی است  و حسینی ها را می طلبد .او صبح تا شام جای اشک خون می گرید  و ندبه می کندف دیگر اشکهایاو بعد
از کربلا سرخ است ف این همان اشکهایی است که میتوان حسین را در آن دید ، این همان آبی است که یک قطره اش تمام عالمیان
را بیدار می سازد و وجودشان را حیات می بخشد .آب یعنی ولایت مادر خلقت ،اب یعنی ولایت امامان به حق ،آب یعنی مست در مولا شدنف
و در یک کلام آب تا ابد جاری است ، چون ولایت جاری است و آب بی رنگ است چون ولایت بی رنگ است و  و رنگ از آن معنا
می گیرد.به راستی چرا؟مگر آب نیست ؟مگر میشود؟او رحمان و رحیم است  و آب را بر هر زمینی می فرستد
..پس چرا کسی به صدای هل من ناصر  ینصرنی  که از دو لب مبارک حجه ابن الحسن خارج میشود  پاسخ نمی گوید  ؟همان
نصرتی  که پاسخش حل  در ولایت  نقد است. همان  که پاسخ اش از خود خالی شدن و از آب پر شدن  وبه بی رنگی رسیدن است
. تا کی گوساله  و سامری بر زنگار قلب ادمیان فرمانروایی می کند؟و آنها کیستند که غیرتمندانه خاک وجودیشان را آماده ی باران اشک های
 سرخ حجت خدا بر روی زمین می کنند،تا از شراب او زمین دل خود را سیراب کند؟و خود سرچشمه ای دیگر از حقیقت آب شود.
آب

نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:24 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12