بررسی مضامین مشترک عرفانی اشعار امام خمینی و حافظ :حافظ شاعری استحرفهای، اما حضرت امام (ره) هرگز بصورت جدی به شعر نپرداخته است. شعر امام از جنبه غنای علمی و مباحث عرفانی دارای ارزش و اعتبار فوقالعادهای است./برای مطالعه به ادامه ی مطلب بروید/ |
سخنی در شعر خواجه حافظ و امام خمینی
از میان قالبهای گوناگون شعر فارسی، غزل بیشترین مورد استفاده را در دیوان این دو بزرگوار دارد و شکی نیست که در بافت غزلهای آنان، وجوه تمایزی وجود دارد بطوریکه میتوان گفتحافظ شاعری استحرفهای، اما حضرت امام (ره) هرگز بصورت جدی به شعر نپرداخته است. البته این بدان معنا نیست که ما دیوان لسان الغیب را فقط هنرنمایی محض بدانیم و از روح عرفان خالی و تهی فرض کنیم بلکه بقول شهید مطهری او با این وسیله به زیبایی بیان عرفانی افزوده است. همچنانکه تاثیر قرآن کریم در قلوب، تا حدی مرهون زیبایی ادبی و هنری آنست، در سطح پایین تر نیز دیوان حافظ چنین حکمی را دارد.
نیک میدانیم که لسان الغیب، همه رمز و راز کلام را دریافته و سخن فارسی را به ذروه اعجاز رسانده است. آگاهی او، بر تکامل، شکوه و شیوایی شعرش تا آنجاست که با اطمینان و جرات تمام سوگند میخورد که:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی کهاندر سینه داری
حافظ/447
در عین حال که اشعار حضرت امام بویژه غزل های او در مقام انصاف در سطحی خوب و قابل قبول بوده و تعداد قابل ملاحظهای از غزل ها از بعد هنری قویتری برخوردارند شکی نیست که حیث هنر شعری در مقایسه با غزلهای حافظ در مقامی پایین تر قرار دارد، اما الحق شعر امام از جنبه غنای علمی و مباحث عرفانی دارای ارزش و اعتبار فوقالعادهای است. و ناگفته پیداست که آن بزرگوار شاعرپیشه نبودند بلکه شعر برای اظهار و ابراز جلوههای روح بلند و متعالی ایشان ابزاری بیش نبوده و شاید بتوان گفت که در شعر حضرت امام کفه مضمون بر بعد هنری میچربد برخلاف حافظ که جنبه هنری، بعد عرفانی (مضمون) آنرا تحتالشعاع خود قرار داده است. بهمین دلیل نمیتوان همچون حافظ در امام خمینی بعنوان یک شاعر عارف نگریست. چون "امام نخواسته شعر بگوید; شعر امام از سر تفنن نیست، از سر شاعری نیست و (ما ینبغی له)، اگر از امام به شاعر تعبیر کنیم، نوعی تنزل رتبه ستبرای آن بزرگ" (1) او مقصدش شعر و شاعری نبود بلکه شعر نیز جلوهای از جلوههای روح بلند و متعالی او بود، شعر او به مثابه " ارحنا یا بلال" است.
شعر امام نجوای عاشقانه روح هیجان زده و بی تابی است که در خلوت تنهایی با بکارگیری کلمات، راز دل دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نیاز پرداخته است. او قافیهاندیش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده از شعر بدان رنگی داده است. امام (رض) در باب شعرگویی خویش فرموده است: "باید بحق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده و نه در فصل پیری، که آن را هم پشتسر گذاشتهام، و نه در حال ارذلالعمر، که اکنون با آن دستبگریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم."
نکته قابل توجهی که در تمامی غزلیات حافظ بچشم میخورد سبک بیان است; خواجه معمولا با هنرنمای خاصی، نکات عرفانی را با آرایشها و صنایع ادبی، عجین کرده و به زبان ساده بگوییم بازی با کلمات کرده تا جاییکه انسان احتمال میدهد اگر چنین کاری صورت نمیگرفتخواجه نمیتوانست درون عرفانی و آتشین خود را به بیرون انتقال دهد، اما در مورد اشعار حضرت امام (ره) قضیه برعکس است. امام (ره) بیقافیهاندیش، بدون تعمد تکلف، بلکه با سادگی خاصی، هر آنچه را که از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوک خامه رانده و به روی کاغذ آورده است. لذا غزلهای دیوان امام از این سادگی، حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند که صنایع گوناگونی که لازمه شعر است در دیوان حضرت امام بطور طبیعی و خالی از حالت تصنع بکار گرفته شده است که برای توضیح بیشتر میتوان به بخش (شناسنامه سروده ها) در ملحقات دیوان رجوع کرد.
مشرب عرفان خواجه حافظ و حضرت امام (رض)
پیش از این در بحثسیر تصوف و عرفان، بررسی اجمالی از عرفان قرن هفتم داشتیم. باید گفت که این قرن، قرن ظهوراندیشهای نو و بدیع بنام "وحدت وجود" است که ابداع کننده آن محی الدین ابن عربی است.
شهید مرتضی مطهری در کتاب "عرفان حافظ" یا "تماشاگه راز" میگویند: آنکسی که عرفان را بصورت یک علم در آورد و آنرا به اصطلاح متفلسف کرد و بصورت یک مکتب در آورد و در مقابل فلاسفه آنرا عرضه داشت و فلاسفه را در واقع تحقیر کرد و اثر گذاشت روی فلسفه، و فلاسفهای که بعد از او آمدند چارهای جز اعتنا به نظریات او نداشتند; محی الدین ابن عربی است. بدون شک "پدر عرفان نظری" در اسلام محیالدین ابن عربی، این اعجوبه روزگار است.
محی الدین، هم در عرفان عملی قدمی راسخ داشته یعنی از اول عمرش اهل ریاضت و مجاهده بوده و هم در ارائه عرفان نظری بینظیر بوده است. بحث وحدت وجود که محور عرفان استبرای اول بار توسط محیالدین بیان گردید. عرفان نظری بدینصورت که علمی مدون باشد و در مسائل به شکل فلسفی اظهار نظر کند اگرچه بیش و کم سابقه دارد لیکن مسلما تدوین کننده آن در دوره اسلامی محیالدین ابن عربی طاییاندلسی است.
عرفان نظری قبل از محیالدین نظیر منطق قبل از ارسطو است که هم بود و هم نبود، بود از این لحاظ که مردم بالفطره تا حدود زیادی طبق قواعد منطقی عمل میکردند و نبود یعنی بصورت یک علم مدون نبود. بر تمام مسائل عرفان نظری، میتوان شواهدی از آیات قرآنی و کلمات اولیاء بزرگ حق، مخصوصا حضرت امیر - علیه السلام - یافت ولی محیالدین اول کسی است که عرفان نظری را بصورت علمی که موضوعش ذات حق است در آورد.
بعد از او عرفان رنگ و بوی دیگری پیدا کرد. شاخص بودن او در عرفان که بطور مطلق تحت عنوان شیخ از او یاد کردهاند از شاخص بودن بوعلی که شیخ در فلسفه و شیخ طوسی که شیخ مطلق فقه است در میان قدما و شیخ انصاری که شیخ مطلق فقه و اصول است در صد سال اخیر و شیخعبدالقادر که شیخ مطلق فن و بلاغت است، بیشتر است که کمتر نیست.
محیالدین، غوغایی عرفانی در جهان اسلام ازاندلس گرفته تا مصر و شام و ایران و هند برانگیخت. صدرالدین قونوی، فخرالدین عراقی، ابن فارض مصری، داود قیصری، عبدالرزاق کاشانی، مولوی بلخی، محمود شبستری، حافظ و جامی، همه شاگردان مکتب اویند. به احتمال بسیار بسیار قوی حکمت ذوقی و اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول بیشتر تحت تاثیر محیالدین ابن عربی بوده است تا تحت تاثیر دیگران چون اوقات زیادی با محیالدین ملاقات و گفتگو داشته است. (2)
تاثیر حافظ از محیالدین ابن عربی آنقدر واضح و آشکار است که باسیری در دیوان خواجه میتوان به آن پی برد، دکتر احمد علی رجایی بخارایی در کتاب "فرهنگ اشعار حافظ" در تمامی مواردی که برای بیان دیدگاههای حافظ به مستنداتی نیاز پیدا کرده بیش از هر بزرگی، نظر ابن عربی را مدرک ساخته و به آن استناد مینماید; (3) برای مثال به دو نمونه اشاره میکنیم:
1- در بحثحجاب مینویسد: "ابن عربی، حجاب را هر چیزی میداند که مطلوب را از چشم مستور دارد" و این بیت را از حافظ
میآورد که همسو با نظر محیالدین است.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
حافظ/266
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که ازین چهره پرده برفکنم
حافظ/342
2- و در تعریف سالک گوید: ابن عربی مینویسد: "سالک آن کسی است که علم او به درجه عین الیقین رسیده باشد". و حافظ گوید:
به میسجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
حافظ/1
اما در خصوص مشرب عرفانی حضرت امام خمینی (ره) آقای محمد جواد گوهری با درایت کافی، در مروری بر کتاب ارزشمند " تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس" مقالهای تحت عنوان "یکفروغ رخ ساقی" نوشتهاند که در جایجای آن به الهامگیری امام از ابن عربی اشاره دارد که ما در این قسمت گزینههایی را سند قرار میدهیم:
"مهمترین مساله، تبلور برخی از عقاید شیخ اکبر، ابن عربی است در گفتارها و نوشتارهای مستقل امام. این مساله یکی از پراهمیت ترین و با ارزشترین ابعاد بررسی افکار واندیشههای امام را تشکیل میدهد. ... در اظهارات یکی از بستگان حضرت امام بود که ایشان از آن رو به کودکان، خصوصا تازه تولدیافتگان علاقه داشتند که آنها را قریب العهد به پروردگارشان میدانستند که نظیر چنین امری را در فصوص [ابن عربی] میتوان یافت; در جایی که سخن از تسخیر است. در این مبحثشیخ تاکید میکند که: مخلوق هر چقدر به خداوند نزدیکتر و متشبهتر باشد قدرت و توانایی او در تسخیر مخلوقات دیگر بیشتر است، از همین روست که اطفال برغم همه ضعف و ناتوانیشان حتی در تسخیر قدرتمندترین شخصیتها موفقند. این از آن روست که ایشان قریب العهد - یا به تعبیر شیخ - "جدیدالعهد" به پروردگارشان هستند.
اینکه (عالم محضر خداست) و اینکه عشق خداوند با جهاد در راه او به لقاءالله منتهی میشود جمله مطالبی هستند که شاید امروزه از بدیهیترین تصورات به حساب آیند، ولی باید دانست که این مفاهیم در گذشتهای نه چندان دور و تحدیدا قبل از انقلاب اسلامی بسیار محتاطانه بکار گرفته میشدند."بی تردید یکی از مهمترین مراجعی که به صراحت و با جرات تمام این امور را مورد بحث قرار داده کتاب شریف "فصوص" است. انطباق مشهود و ملحوظ برخی نظریات حضرت امام (رض) با دکترینهای عرضه شده در کتاب فصوص شیخ کاملا در تعلیقات بر شرح فصوص نمایان است. (4)
واضح است که تاثر شخصی از شخصی دیگر فقط محدود به نقل قول نبوده و در استفاده از کتب علمی نمودار نمیگردد بلکه اگر تاثیر عمیق باشد در غیر مورد یاد شده مثلا رفتار و عمل و در صحنه زندگی نیز خود را نمایان میسازد و این، کاری است که در زندگی سیاسی و اجتماعی حضرت امام (ره) رخ داده است. امام تا جایی از عرفان ابن عربی الهام پذیرفتهاند که در نامه تاریخی خودشان به گورباچف که فروپاشی و اضمحلال سیستم کمونیستی را پیشبینی کردهاند میفرمایند:
"اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلی سینا - رحمة الله علیهما - در حکمت مشاء مراجعه کنند تا ...، دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا، بخصوص محیالدین عربی نام نمیبرم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید...". (5) از آنچه گذشت معلوم میگردد مشرب عرفانی این دو بزرگمرد در عین حال که برگرفته از مفاهیم اصیل اسلام منبعث از قرآن کریم و سیره و کلام نبی اکرم (ص) و معصومین (ع) است، از فکر و نظریات مشاهیر عرفای اسلامی نیز بهرهها گرفتهاند. ناگفته نگذریم که در خصوص مکتب حافظ آقای دکتر منوچهر مرتضوی میگویند: "حافظ را صوفی و متصوف نمیتوان نامید و عنوان عام (عارف) نیز برای نشان دادن تمام مختصات و مشخصات مکتب حافظ رسا، نیست و تنها نام و عنوانی که به هدایت صریح خود خواجه بر او و مکتبش میتوانیم انتخاب کنیم (رند و رندی) است". (6)
قصر فردوس بپاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
حافظ/268
عاشق و رند و نظر بازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
حافظ/311
همچو حافظ برغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است
حافظ/42
و "اگر بخواهیم نام مناسبی برای مشرب و مکتب حافظ که امتزاجی بدیع از افکار فلسفی عمیق و بدبینانه و تجلیات عرفانی عاشقانه و روح ملامتی و آزادمنشی قلندرانه و ذوق شاعرانه استبرگزینیم نام و عنوانی شایسته تر از مکتب رندی نخواهیم یافت. (7)
حافظ کیست؟
در این قسمت میخواهیم آنچه را که از جانب حافظ شناسان پیرامون حافظ بیان شده است فهرست وار نقل کرده سپس به اختصار، محورهای فکری حافظ را نشان دهیم.
ناقدان حافظ با توجه به دیوان غزلیاتش، تصاویر کاملا متفاوتی از حافظ ترسیم کردهاند که بقول شهید مطهری همه از فکر و دید و درک ناقص است، تصاویری را که این بیخبران از عالم عشق و عرفان از خواجه ارائه دادهاند میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1- گروهی معتقدند که حافظ فقط یک شاعر و یک هنرمند است و نباید اشعار صنعتی و پر از اصطلاحات او را عرفانی دانست و نباید محتوایش را جدی گرفت.
2- گروه دوم بر این عقیدهاند که گوناگونی حالات اشعار حافظ دلیل بر اینست که او تحت تاثیر حالات مختلفه شعر گفته است. یعنی هر جا که به فکر خدا و عشق خدایی بوده اشعار عارفانه سروده و جایی که عشق مجازی و شاهد بازی و میخوارگی بر روح و دلش مسلط شده غزلیاتی در این باب ردیف کرده است.
3- عدهای دیگر اشعار حافظ را به دو دوره جوانی و پیری تقسیم کرده و یک محدوده مشخصی برای هر دوره تعیین نمودهاند.
4- دسته دیگری نیز دیوان و اشعار حافظ را تهی از روح مثبت عرفانی دانسته و همه آن را سخنانی از روی لاابالیگری و عشق آلوده و پوچ فرض کردهاند.
اما با همه این نظرات و عقیدههای متفاوت و رنگارنگ، عده دیگری از محققین اسلامی کل دیوان خواجه شیراز را کاملا عرفانی میدانند بطوری که بقول شهید مطهری سوم قرآن و صحیفه است. او که در عرفان غوری و غوصی داشته در پاسخگویی به این منتقدان، بنحو احسن و توام با استدلال عالمانه به دفاع از شاعر شیرین سخن - لسانالغیب - پرداخته و از زیر غبار غلیظ تحریف اغیار، سیمای ملکوتی حافظ را نمایان ساخته و الحق حقی بزرگ به گردن حافظ دارد و خدمتی کم نظیر به او کرده است.
در مجموع باید گفت که دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است در حقیقتیک کتاب عرفان استبعلاوه جنبه فنی شعر، به عبارت دیگر، دیوان حافظ عرفان استبعلاوه هنر، دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و بصورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته است.
عرفا اصطلاحات خاصی دارند و کلمات ویژهای بکار میبرند و حافظ هم بدون شک تابع همان اصطلاحات و تعبیرات و الفاظ خاص میباشد و بدون اطلاع از چنین واقعیتی، محکوم نمودن شخصی مثل حافظ از نادانی است.
عرفان امام خمینی (ره)
گفته میشود یکی از ابعاد شخصیتی حضرت امام (ره) عرفان است، بلکه باید اضافه کرد که عرفان محور اصلی شخصیت امام است و دیگر ابعاد فرع بر آن.
امام پیش از آنکه یک فقیه یا فیلسوف باشند و پیش از آنکه یک سیاستمدار و انقلابی باشند، یک عارف هستند. "امام با عرفان انقلاب کرد و حماسه امام هم جلوهای از عرفان اوست". (8)
همه حرکات و رهبریهای امام در طول سالهای مبارزات نشات گرفته از عرفان آن بزرگوار بود. "امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود و معنویت تکان میداد، جهت میداد و به مقاومت وامیداشت". (9)
اغلب محققان و صاحبنظران، عرفان امام را بوجهی نو تعریف کرده و از نوع منحصر به شخصیت آن حضرت بعد از انبیاء عظام و ائمه معصومین (ع) دانستهاند و آن عرفان اسلامی است. و این تعریف و نظر صائب و بحقی است چون "در بین نایبان حضرت [حجت] کسی که عرفان پویا را با نهضت علیه ستم شرق و غرب جمع کرد حضرت امام خمینی (ره) بودند". (10)
بر همین اساس برازنده و شایسته نیست که روش معرفتی امام (ره) را، حتی در اصطلاح یابی نیز به کلمهای غیر از عرفان مثلا " تصوف "بیالاییم چون آنچه که از آن اصطلاحات و کلمات و شناسهها دیدیم عمدتا دستاویزی بود برای توجیهات نفسانی بعضی از خود و دنیا بریدهها; در حالیکه شعر امام، کلام امام و فکر امام همه ذکر و عرفان توام با حماسه است "این همان ویژگیهای تشیع است و اگر خواسته باشیم برجستهترین مشخصه شعر شیعی را در یک عبارت بیان کنیم باید بگوییم: شعر شیعی شعری است که در آن حماسه و عرفان دست در آغوش یکدیگر دارند". (11)
امام همواره مدافع عرفان ناب و راستین بودند و طبعا با عرفان منفی که به غیر از خودپروری و تقواکشی ثمری ندارد مخالفت میورزیدند که ذم صوفی و زاهد در بسیاری از اشعار، نشانگر چنین حقیقتی است. البته امام خود نیز دقیقا از همان اصطلاحات و واژههای عرفانی که دیگران بکار بردهاند بهره جستهاند اما نه عینا به همان معنایی که فرق و مسالک مختلف بکار میبرند. امام عارفی نیست که مطلق عرفان را هدف و آنرا از هر آفتی مبرا بدارند، بلکه ایشان "برای عرفان آفاتی قایل هستند که در دو بعد فردی و اجتماعی آنرا برمیشمرند: هوای نفس، عجب و خودپرستی و غفلت از حق، یاس از رحمت واسعه خداوند، گوشهگیری و انزواطلبی، رد کردن و رها کردن مسوولیت، غیبت دیگران، آزار مومنین، کشف اسرار، عیبجویی و تهمتبه آنان و ...". (12)
امام را از همه عرفایی که تا حال شناختهایم ممتاز میبینیم، اکثر یا اغلب عارفان یک بعدی هستند علیرغم اینکه انسان وقتی به دیوان امام مینگرد گویا دیوان اشعار حافظ را پیش رو دارد ولی حافظ نیز فقط از بعد شاعری به عرفان نگاه میکند.
حافظ اگرچه خود عارف وارستهای است اما در بعد اجتماعی و در پیاده نمودن معیارهای عرفانی در اجتماع چندان نمودی ندارد و میتوان گفت که در جهت اجتماعی فقط یک عرفان تبلیغاتی سراغ داریم. خواجه حافظ و امام خمینی (ره) آب عرفان را از یک سرچشمه مینوشند اما امام با دید دیگری به قضیه نگریسته و در حیات خود نیز به آن عینیتبخشیده است.
"عرفان امام، عرفان حقیقی است، تصوف نیست، عرفان مسلکی نیست، عرفان صومعه و دیر و گوشهگیری و بی اعتنایی نیست". (13)
امام در عرفان بدنبال انسان کامل است و ناگفته نماند که خودانسانی کامل میباشد، بقول شهید مطهری، فلسفی از زاویهای به انسان مینگرد و عارف از زاویهای دیگر، هر کدام انسان کامل را از دید خود تعریف میکنند. (14) اما در بررسی شخصیت امام خمینی (ره) معظم له را با ابعاد مختلف شخصیتی، انسان کامل میبینیم که هم عارف است، هم فیلسوف، هم فقیه است و هم فرمانده نظامی و هم رهبر یک حکومتبه تمام معنا سیاسی، و دارای چند بعد دیگر.
بدور از هرگونه تعصب و جانبداری وقتی سیمای ملکوتی و عرفانی و ذو ابعاد امام خمینی (ره) را مورد مداقه قرار میدهیم عرفان امام را بالاتر از عرفان حافظ میبینیم. و باید به این نکته اشاره شود که اگرچه حافظ شجاعتهای خاصی در موارد مختلف از خود نشان داده و مکتب عرفان را حال و هوای دیگری بخشیده است. ولی وجود امام (ره) مشحون از خصائص انسان به کمال رسیده است. امام عملا با عرفانش همچون پیامبر (ص) امتی را آگاه و بیدار نمود، به آنها بینش داد، به قیام واداشت، انقلاب عظیم را شخصا رهبری کرد، فرماندهی سپاهیان را بعهده گرفت که بنام اسلام بدون دیدن مدرسه عرفان، همه عارف شدند و عارفانه و عاشقانه از اسلام دفاع کردند. چهره سرخ و خونین جوانان و نوجوانان عارف شهید و ایثارگریهای آنان، مبین حماسی بودن عرفان امام و اوج کمال اوست. بالاخره میبینیم که امام با دمیدن روح حماسی و عرفانی در زن و مرد مسلمان آنها را "تا اوج زهرا شدن و علی شدن تقویت میکند". (15)
مشخصههای عرفان ناب امام خمینی (ره)
1- امام با علم به اینکه عرفان در طول تاریخ به انحرافات و صوفی زدگی آلوده شده بود در مقام دفاع از عارفان دلسوخته برآمده و با
انگشت نهادن بر انحرافات آنان، نفرت و بیزاری خود را چنین ابراز میدارند:
این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
در خرقه شان به غیر منم تحفهای میاب
دیوان امام/48
و در جای دیگر در مقام دفاع از مقام شامخ عرفان راستین چنین متذکر میشوند:
"انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری ... چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم; نمیخواهم مدعیان را تطهیر بکنم که (ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد) میخواهم اصل معنی و معنویت را انکار نکنی". (16)
2- امام جامع بین سیاست و معنویتبودند که تبلور آن در ایجاد حکومت اسلامی مشهود است و از طرفی دایره ارشاد عرفانی را توسعه بخشیده و آنرا عمومی کردند نه اینکه تنها عدهای بعنوان اهل دل مورد ارشاد و هدایت قرار گیرند بلکه همه اقشار اجتماع را با این فکر وارد جرگه نمودند تا اگر اهلیت داشته باشند از این ارشاد بهره گیرند و دیدیم که مخلصین این امتبا الهامگیری از امام و ارشادهای ایشان چگونه به اوج کمال رسیدند. بطوری که طفل یکشبه ره صد ساله را پیمود و... .
3- گرچه امام در تمام زمینهها شجاعانه و با صراحت مسایل را مطرح میکردند اما شجاعتی که در بیان مسایل عرفانی بخرج دادهاند قابل توجه است و بسا کسانی بودند و باشند که در اشعار عرفانی او انگشت تحیر و تعجب به دندان میگیرند. و در صدور چنان مضامین، با اصطلاحات خاص عارفانه از سوی آن بزرگوار شگفت زده و مبهوت میشوند. گذشته از مطلب فوق، امام (رض) اگر انتقادی بر کسی و سخنی دارد آنرا بیپرده و بدون در نظر گرفتن شخصیت طرف مقابل بیان میکند برای مثال آن حضرت در
جواب منصور حلاج که ندای اناالحق سر میدهد میگویند:
بر فراز دار فریاد اناالحق میزنی
مدعی حق طلب، انیت و انا چه شد
دیوان امام/94
یعنی بالای دار حتی اگر بگویی "اناالحق" شرک است، یعنی تو هستی، باز "من" خویش را قبول داری، باز انانیت هست، بر فراز دار
هم از انانیت تبلیغ میکنی. یا:
خار راه منیای شیخ، ز گلزار برو از سر راه منای رند تبهکار برو تو و ارشاد منای مرشد بی رشد و تباه از بر روی منای صوفی غدار برو ای گرفتار هواهای خودای دیرنشین از صف شیفتگان رخ دلدار برو ای قلندر منش،ای باد بکف، خرقه بدوش خرقه شرک تهی کرده و بگذار برو
مقایسه کلی امام خمینی (ره) و خواجه حافظ در شعر و عرفان
1- از حیث قدرت و هنر شعری: در این بعد یقینا حافظ قویتر است چون او در دیوانش مسایل عرفانی را با به صیقل کشیدن کلمات برای رسیدن به گونه ایده آل و نهایی شعر و با هنرنمایی خاص بیان میکند. در حالیکه حضرت امام، از سر ذوق عارفانه، برای دل شیدا و عاشق خود شعری سراید و فقط هدفش رساندن پیام عرفانی استبدون ایجاد پیچیدگی صنعتی در شعر.
2- از حیث عرفان: آنچنان که در بررسی عرفان امام توضیح داده شد آن حضرت با توجه به سیره و احوال عینی و ملموسش در بعد عرفانی، گوی سبقت را از حافظ و دیگران ربوده و در واقع عرفان را از حیث نظری و عملی معنایی تازه و کامل بخشیده است.
3- از حیثبکارگیری اصطلاحات عرفانی: میتوان گفت که هر دو شخصیت عرفانی ما بطور یکسان و در حد کامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره برده و از سنت ادب عرفان کناره نگرفتهاند. ناگفته نماند که از بوستان غزلهای امام بوی سنایی و عطر عطار و مولوی و محیالدین ابن عربی و دیگر مشاهیر عرفانی اسلامی به مشام جان میرسد اما عنایتی که آن بزرگوار نسبتبه حافظ داشته قابل مقایسه با دیگران نیست.
نویسنده: احمد فرشباف
منبع :فارس نیوز